شاید توهم


خدا میگه:

ای آدم، هیچ و پوچ بودی، من ِ مهربان آفریدمت که لذتی ببری

اینکه بهت میگم نماز بخون، روزه بگیر و... نه اینکه من به اینا نیاز دارم اینا به خاطر خودته

میخوام تو این دنیا یاد بگیری قدردانی رو، انسانیت رو...

من به تو زندگی بخشیدم اما وقتی تو از من تشکر نکنی به چی ِتو میشه دل خوش کرد؟ به کدوم مرامت؟ به اینکه نمک بخوری و نمکدون بشکنی؟ اصلا چه ارزشی میتونی داشته باشی؟

ازت خواستم ۱۰۰ سال با اختیار خودت خوب باشی تا من وقتی به بهشتم دعوتت کردم و فرشته ها ازم پرسیدن: ای پروردگار حکیم، چه حکمتی داره که تو اینا رو تا بینهایت میخوای ازشون پذیرایی بکنی؟، من افتخار بکنم و بگم: اینا همونایی هستند که...

صبح ها وقتی بیدار میشدن معشوقی عزیزتر و دوست داشتنی تر از من سراغ نداشتن که صبحشونو با ذکر و نام او شروع کنن

همونایی که وقتی بهشون گفتم من رو مال و ناموس و آبروی هر کسی بیشتر از خود او غیرت میورزم، لذا هیچوقت چشم بد به مال و ناموس و آبروی من نداشتن

همونایی که همیشه اصلاحگر بودن و سعی داشتن دنیا رو آباد کنن و ریشه فساد و زشتی رو بخشکونن

هموناییکه وقتی اسم من میومد دلشون میلرزید

هموناییکه چشم دیدن اشک یه بچه رو نداشتن

هموناییکه به وقت دارایی و نداری خودشونو گم نکردن و اتصالشون هیچوقت با من قطع نشد

هموناییکه وقتی از درد لاعلاجی سینه کش آفتاب درازشون کردن، کم نیاوردن و خودشونو نباختن و امیدشون ناامید نشد چون میدونستن که سررشته تموم کارا دست منه

هموناییکه بجای شهوترانی و... که از حیوانات هم برمیومد، راه شرافت و انسانیت و ایثار و محبت رو رفتن

هموناییکه چشم میدادن تا خار حتی به پای بنده ی بد من هم نره

هموناییکه جواب بدی رو با خوبی میدادن و گذشت میکردن

هموناییکه بخاطر عبادت زیاد فهمیده بودن که اگه از اول دنیا تا آخرش زنده میبودن و کار خوب انجام میدادن و از ترس نافرمانی من خون گریه میکردن باز هم عددی تک رقمی بودند در برابر من ِ بینهایت

هموناییکه با جون و دل این مهم رو درک کرده بودن که چه کسی بهشون گفته که به یاد من باشین تا به یادتون باشم، درک کرده بودن چه کسی بهشون گفته که هر چه در توان دارید با من خلوت کنید که من مشتاق شما هستم

هموناییکه من بارها بهشون گفته بودم که دوسشون دارم، واسه همیشه میخوامشون و اونا با جون و دل به عشقم جواب + دادن و بله گفتن

هموناییکه دل به دنیا نبستن و از علی(ع)، امامی که من واسشون تعیین کرده بودم پیروی میکردن، وقتیکه فرمود: دنیای شما نزد منی که دل به خدا بستم از آب بینی بزغاله ای بی ارزشتر است

هموناییکه مثل امامشون شبها بخاطر عشقبازی با من از خواب شیرین میگذشتن و با من خلوت میکردن

هموناییکه به خاطر من آب و غذا میخوردن بخاطر من نفس میکشیدن بخاطر من ازدواج میکردن بخاطر من دلشکسته ها رو آروم میکردن بخاطر من خودشونو به آب و آتیش میزدن که دیگرون ناراحتی ای نداشته باشن بخاطر من با خنده بیچاره ها میخندیدن و با گریه هاشون اشک میریختن بخاطر من از لذت زندگی خودشون میگذشتن تا به دیگرون زندگی بدن بخاطر من...

هموناییکه همیشه تلاش میکردن و زحمت میکشیدن تا باری از رو دوش بنده های من بردارن

هموناییکه وقتی کار خوبی انجام میدادن انتظار تقدیر و ستایش از جانب دیگرون رو نداشتن

هموناییکه بخاطر من دوست میداشتن و بخاطر من دشمنی میکردن

هموناییکه هیچوقت چشم و گوش و زبانشون به گناه آلوده نشد

هموناییکه بجای ساعتها وبلاگ زدن و نظر خصوصی دادن و چت کردن و شماره گرفتن و حرف زدن و قرار گذاشتن و تو آغوش هم رفتن، پیشونی به خاک ذلت داشتن و "الهی و ربی من لی غیرک" میگفتن


خدا تو را به آغوشش فراخوانده پس برخیز و راه رفتن بیاموز و مشتاقانه قدم بردار و قدر بدان.



انسان در نیستی و عدم به سر میبرد. خدای بی نیاز بخاطر بخشندگی و مهربانی او را آفرید. هر انسانی با جان و دل خواهان علم، قدرت و زیبایی بیشتر و بیشتر است. خدایی که دانا، توانا و زیبای مطلق است نیاز او را دانسته لذا راه مستقیم اسلام را برای او هموار نموده تا او بتواند از این راه ثانیه به ثانیه به دانایی، توانایی و زیبایی اش بیفزاید. سفری بی پایان و لذت بخش. انسان هر چقدر هم با سرعتی سرسام آور در این راه به پیش رود هرگز به خدا نخواهد رسید و همسنگ او نخواهد گردید. همانگونه که هیچ عددی را نمیتوان یافت که عددی بزرگتر از آن وجود نداشته باشد. ما اگر دور کهکشان راه شیری را نواری کاغذی بپیچیم و روی آن عدد ۹ را بطور پیوسته بنویسیم، باز هم این عدد بینهایت نخواهد بود چرا که اگر یک ۹ دیگر به این عدد اضافه کنیم عددی بزرگتر بدست خواهد آمد. و این است تفسیر ذکر فرح بخش "الله اکبر". این سفر حتی پس از پایان این دنیا هم ادامه خواهد داشت و در بهشت نیز این سیر الی الله پایان نخواهد پذیرفت. البته در بهشت که آخرین منزلگاه است و هیچگاه مرگ یا انتقالی نخواهد بود، برعکس دنیا هیچگونه رنجی وجود نخواهد داشت نه رنج بیماری نه ترس و نه غم و اندوه و نه... هر چند که این رنجها در دنیا برای گناهکار مایه پاک شدن از گناهان و برای بیگناه باعث افزایش درجه بهشتی و نزدیکتر شدن به خدا میشود. خدایی که خیر محض است میفرماید: انجام نمیدهم کاری را و پیش نمی آورم چیزی را برای مومن جز آنچه آن خیر و خوب است برای او. نعمات بهشتی در بهشت دائماً نو به نو مي شوند به اين معنا که وقتی برای بار دوم از نعمتی استفاده میکنند آن دومی باطن اولی است و برای هر نعمتی بينهايت باطن است لذا اهل بهشت دائماً از ظاهر به سوی باطن سفر میکنند و هر ثانیه بیشتر از ثانیه قبلش لذت خواهند برد. هدف نزدیک و نزدیکتر شدن به خداست و رسيدن به خدای نامحدود و بینهایت هم معنی ندارد لذا سير، ابدی است.


خداوند در سوره طه آیه 124 میفرماید:


مَنْ أَعْرَضَ عَن ذِكْرِى فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنكاً وَنَحْشُرُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ أَعْمَى‏.

هر كس از ياد من روى گرداند، پس قطعا" براى او زندگى تنگ و سختى خواهد بود و ما او را در روز قيامت نابينا محشور مى‏كنيم.

1- انسان‏ها در انتخاب آزادند.

2- فطرت انسان بر خداپرستى است، انبيا و اديان آسمانى تنها آن را يادآورى مى‏كنند.

3- دورى از ياد خدا مايه اضطراب، حيرت و حسرت است، هر چند تمكّن مالى بالا باشد.

4- زندگى آرام و شيرين، فقط در پرتو ياد و ذكر خداست.

۵- بى ايمان، هم در دنيا زندگى مشقّت‏بار دارد و هم در آخرت از نعمت ديدن محروم است.

۶- مراد از سختى و تنگى زندگى، نداشتن نيست، بلكه بسيارى از سرمايه‏داران به خاطر حرص، ترس و دلهره، در فشار و تنگنا زندگى مى‏كنند.


جان اگر آکنده از ایمان شود



بازتاب فطرت انسان شود


ما به چی فکر میکنیم و اون به چی فکر میکنه!



اهل ظاهرسازی و ریا نیست. معتقده که واسه هر جویای حق و حقیقتی، نهج البلاغه به تنهایی

خودش یه کارخونه آدم سازی بی عیب و نقصه. اون همیشه یه جمله از نهج البلاغه رو تکرار میکنه:

"دنیای شما نزد من از آب بینی بزغاله ای بی ارزش تر است"

اون یک لحظه هم آروم و قرار نداره و همش در حال تلاشه و کار. میگه که تا آخرین نفسش زحمت

میکشه تا بتونه تمام خرابی های دنیا رو آباد بکنه. بهش گفتم: یک تنه میخوای همه چیزو درست

کنی؟! گفت: خدا فقط همین یک تن رو در اختیار من گذاشته و ای کاش من همه بودم تا با همه

بدن ها برای رضایت او کار میکردم. بهش گفتم: کی آروم میگیری و به آرزوت میرسی؟ گفت: وقتیکه

هیچ آدمی بی سرپناه نمونه، وقتیکه هیچ بچه ای مجبور نباشه برای خرج تحصیلش کار بکنه

وقتیکه هیچ مردی بخاطر فقر شرمنده زن و بچش نشه، وقتیکه هیچ زنی واسه پول مجبور نشه

بدنشو در اختیار نامردا بذاره، گفت: اونوقته که آروم میگیرم. گفت که با زنای اونجوری حرف زده و اونا

تنها دلیل کارشون رو فقر دونستن و گفتن که اگه سرپناهی داشته باشن و یه لقمه نون که فقط

از گرسنگی نمیرن دیگه به اینکار تن نمیدن. آخرین حرف رو وقتی بهم زد که داشت دندوناشو عین

سنگ آسیاب رو هم فشار میداد، گفت: واسشون خونه میگیرم، گفت: مث خواهرای خودم

ازشون نگهداری میکنم، گفت: واسشون سجاده و چادر نماز میگیرم .....

اون الان داره شب و روز، پر امید، زحمت میکشه، خستگی نمیدونه، خواب نمیشناسه

چون درد به تنشه.

درد من و تو چیه؟!

سوره هود آیه ۱۱۷:

وَمَا كَانَ رَبُّكَ لِيُهْلِكَ الْقُرَى بِظُلْمٍ وَأَهْلُهَا مُصْلِحُونَ.

و پروردگار تو هرگز بر آن نبوده است كه شهرهايى را كه مردمش اصلاحگرند به ستم هلاك كند.


انسان موجودی است معنوی و صاحب عنوان، نه هیچ و پوچ .


جیمز ری (فیلسوف،سخنران،مولف و ابداع کننده برنامه های کامیابی نیروی بالقوه انسانی)میگوید: اکثر مردم خودشان را با همین جسم فانی تعریف می کنند. اما تو جسمی فانینیستی. حتی در زیر میکروسکوپ، حوزه انرژی هستی. تو به سراغ فیزیکدان کوانتوم می روی و اظهار می کنی: چه چیزی دنیا را به وجود آورد؟ و او می گوید: "انرژی". خب، انرژی را توضیح بده. انرژی چیزی است که هرگز نه ایجاد می شود و نه از بین می رود. همیشه بوده، هست و خواهد بود. چیزی که تا حالا وجود داشته و همیشه هم وجود خواهد داشت. به سراغ یک عالم الهیات می روی و سوال می کنی: عالم چگونه خلق شد؟ او می گوید: خدا آن را خلق کرد. خب خدا را توصیف کن. همیشه بوده، هست و خواهد بود، هرگز خلق نشده یا از بین نمی رود. می بینی که توصیف هر دو مشابه ولی با واژه هایی متفاوت است، پس تو موجودی معنوی هستی.

لیزا نیکولز (مولف و طرفدار توانمندی شخصی): ما معمولا در مورد جسم مادی یا قالب فیزیکی مان منحرف می شویم. این جسم فقط روح تو را در خود جای داده است و روح تو جاودانی است. خدا از روح خودش در تو دمیده تا خوبیها را از خود ساطع کنی.


امام علی (ع) در بحار الانوار، ج6، ص133 میفرمایند :


ای انسانها، ما و شما برای بقا آفریده شده ایم نه برای فنا و هنگام مرگ از سرایی به سرایی دیگر منتقل میشویم.

امام باقر(ع) در الکافی، ج۱، ص۱۰ میفرمایند:



هنگامیکه خداوند عقل را آفرید آنرا به سخن درآورد، سپس به او گفت:

بیا، آمد. سپس فرمود: برو، رفت. آنگاه فرمود:

سوگند به عزت و جلالم که آفریده ای محبوبتر از تو نیافریده ام

و تو را جز در آنان که دوستشان میدارم کامل نمیکنم

همانا تو را امر میکنم و تو را نهی میکنم و تو را کیفر میدهم و تو را پاداش میدهم.

از این روایت میتوان دریافت که مخاطب واقعی خداوند عقل انسان است.


سوره انسان آیه 2


إِنَّا خَلَقْنَا الْإِنسَانَ مِن نُّطْفَةٍ أَمْشَاجٍ نَّبْتَلِيهِ فَجَعَلْنَاهُ سَمِيعًا بَصِيرًا.

ما انسان را از نطفه ای مختلط (گروهی از اعداد در ریاضی با نام اعداد مختلط شناخته میشوند به طوری که در آن اعداد هم x داریم و هم y و معمولا عدد مختلط را با z نشان میدهیم، به این صورت: z=x+iy که در آن i یک عدد است که به آن عدد موهومی میگویند.) آفريديم تا او را بیازماييم بدين جهت او را شنوا و بينا قرار داديم.

همانطور که می دانید کروموزوم زن xx و کروموزوم مرد xy است و فردی که y را داشته باشد مرد است و نطفه ی مرد هم شامل X و هم شامل Y (مختلط) است.