آقای مجتهدی تهرانی:
خدایا ثناگوی تو خودتی من نمیتونم مدح تو بگم تو خیلی بزرگی تو خودت باید خودتو تعریف کنی من نمیتونم
خدایا ثناگوی تو خودتی من نمیتونم مدح تو بگم تو خیلی بزرگی تو خودت باید خودتو تعریف کنی من نمیتونم
اللهم خلقت القلوب علی ارادتک و فطرت العقول علی معرفتک.
خدایا تو قلبها را با محبت خود و عقلها را با معرفت خود سرشته ای.
بگویید هیچ معبودی جز خدای یگانه نیست تا رستگار شوید.
ان لله علی الناس حجتین: حجه ظاهره و حجه باطنه فاما الظاهره فالرسول و الانبیاء و الائمه علیهم السلام و اما الباطنه فالعقول. خداوند بر مردم ۲ حجت دارد: حجت آشکار و ظاهری و حجت باطنی. حجت آشکار، رسولان و انبیاء و امامانند و اما حجت باطنی، عقول مردمند.
یه عمری خدایا حریم خود شکستم به ماهت رحیما امید بر تو بستم الهی و ربی به جز تو کس ندارم نظر کن به سویم به جز تو نیست یارم
پروردگار، روزی اهل روزگار در این روز و هر روزگار از جانب تو و به دست روزی رسان و روزیدهنده تو بوده است. من، آدمی، روزی از تو میگیرم و شکر کرده و ناکرده روزگار میگذرانم، بیآنکه بیاندیشم عظمت و قدرت و اقتدار ابدی تو را که اینگونه، اینگونه به قدرت و اقتدار این خلق بیشمار را به شماره و اندازه، بی کم و کاست روزی میدهی و کم یا زیاد روزگار میگذرانند. و خداوند، ای کاش علاوه بر این رزق و این روزی حیات بخش و جان بخش ذره ای از اندیشه و معرفت روزی ام باشد، هر چند که آنهم روزی ام کرده ای و ای کاش آگاهی و درک آن رزق جانم شود تا بیاندیشم و شکر کنم یزرگی و عظمت تو را، که روزی رسانی یکی از هزار نشانه خداوندی و عظمت توست. و پروردگار، گاهی که اندکی اندیشه و معرفت میابم تا چشم باز کنم و قدرت و اقتدار تو را ببینم، بیشتر پی میبرم به اندکی شکرم، در برابر بسیاری روزی و معرفت و اندیشه و دیگر نعمتهایت. و دیگر چه بخواهم جز آنکه عفو و آمرزش روزی ام کنی و ببخشایی مرا همیشه و همواره. ![]()
دوباره پای گنه کارم به بزم عشق تو وا گشته سرم به زیر و شکسته دل دو دیده پر ز حیا گشته ز قطره قطره اشک من ببین که بوی تو می آید دو دست خسته و لرزانم به سمت و سوی تو می آید
خدایا دلم کن به عشق آشنا *** به درد محبت نما مبتلا دل خود به درگاهت آورده ام *** به شهر دلم کن تو شوری به پا خدایا جمیلی لطیفی خبیر *** رحیمی سلامی سمیعی بصیر تو را می پرستم تویی خالقم *** حکیمی عظیمی کریمی بشیر دلم را مکن نا امید ای خدا *** نجاتم بده از خطا و ریا الهی نما شعله ور سوز عشق *** بسوزان دلم تا بسازی مرا
کاروان پدیده های نو که هر دم به تبسمی گام در گستره هستی می نهند پیام آور این نکته اندکه ما نیز باید چنین باشیم، هر لحظه خود را بیافرینیم و با نگاهی تازه به جهان بنگریم.
از سر شور و شوق آهنگ تو کرده ام، و با دلی مطمئن به تو امید بسته ام، تمنای من از تو هر چند زیاده باشد، در برابر غنای تو ناچیز و اندک است، که دست عطایت از هر دستی گشاده تر و برتر است. ![]()
ای کرمت خسته دلان را شفا آینه دل ز تو دارد صفا ای تو صفای دل دلدادگان ای کرمت چاره بیچارگان خسته و درمانده و آواره ام چاره من ساز که بیچاره ام غیر توام دلبر و دلدار نیست در دو جهان جز تو مرا یار نیست این من و این سینه مجروح من خسته ز عصیان و گنه روح من خلوت شب نور امید من است لطف تو چون صبح سپید من است من ز گنه نادم و دل خسته ام دل به امید کرمت بسته ام ![]()
آنچنان کز برگ گل عطـر گلاب آید برون تا که نامـت میبرم از دیده آب آیـد برون
حرف الف كه كلمه الله با آن شروع مي شود از بخش بالايي سينه انسان خارج شده و باعث تنظيم تنفس ميشود به ويژه اگر تكرار شود و اين تنظيم تنفس به انسان آرامش روحی میدهد. حرف لام كه حرف دوم الله است نيز باعث برخورد سطح زبان با سطح فوقانی دهان مي شود. تكرار شدن اين حركت كه در كلمه الله تشديد دارد نيز در تنظيم و ترتيب تنفس تاثير گذار است. اما حرف هاء حركتي به ريه مي دهد و بردستگاه تنفسي و در نتيجه قلب تاثير بسيار خوبي دارد و موجب تنظيم ضربان قلب مي شود.
تو بمــــــان ای آن كه جـــــــز تو پاك نيست
ای خالق بخشنده ام در بندگی شرمنده ام شرمنده ام تا زنده ام از کار زشت و ناروا رویم سیه شد از گناه اشکم بود یا رب گواه سوی تو آوردم پناه خوانم تو را با صد نوا یا رب به حق مصطفی بر گریه های مرتضی بر خاک سرخ کربلا بخشا مرا جرم و خطا
خداوند متعال: یا موسی لا تنسنی علی کل حال فان نسیانی یمیت القلب. ای موسی مرا در هیچ حالی فراموش نکن چرا که فراموش کردن من دل را میمیراند.
میشود گفت که انسانها از سن تکلیفشان تقریبا از صفر شروع میکنند و میتوانند با اختیار خود پیوسته با جمع اعداد مثبت به خدا نزدیک و نزدیکتر شوند یا اینکه اصرار داشته باشند در کسب اعداد منفی و این یعنی دور شدن از خدای مثبت و بینهایت با هر سرعتی میشود بسوی خدا رفت میشود این تصاعد حسابی باشد یا حتی هندسی ....
جز پروردگار خود، ديگری را ستايش نكنيد.
عصیان خلایق ار چه صحرا صحراست
در پیش عنایت تو یک برگ گیاست
هر چند گناه ماست کشتی کشتی
غم نیست که رحمت تو دریا دریاست
عارف که ز سر معرفت آگاهست بیخود ز خودست و با خدا همراهست نفی خود و اثبات وجود حق کن این معنی لا اله الا اللهست
تویی نسخه پاک یزدان پاک به اوج فلک میرسانی ز خاک
دانای درون راز در دل نهفتگان است و آگاه از سخن پنهان گويندگان و آنچه در دلها گذرد از گمان و يقين كه در دل نشيند و آنچه چشمها دزديده بيند و آنچه پردههای دل آن را پوشد و اعماق غيب آن را نهان دارد و آنچه گوشها دزديده نيوشد و آنچه درون لانههای تابستانی مورچگان است و در زمستان جای خزندگان و نالههای حزين شيفتگان و آواز نرم گامها و جايی كه ميوه در آن است درون غلاف شكوفهها و مخفيگاه حيوانات وحشي در دل كوهها و اعماق درّهها و جايي كه پشهها پنهانند در ساق و پوست درختها و جاي برون آمدن برگها از شاخهها و فرو ريختنگاه نطفهها از پشت مردان و برخاستن ابرها و به هم پيوستن آنان و ريزان گشتن قطرههاي ابر به هم پيوسته و پرباران و آنچه گردبادها به دامن خود بردارد و براندازد و بارانها با سيلهاي خود نابود سازد و شنا كنان رفتن ريشه رستنيها در پشتههاي ريگزاران و آنجا كه پرندگانند در بلند جاها از فراز كوهساران و نغمه دلپذير كه مرغها در آشيانههاي تاريك سر دادهاند و آنچه صدفها درون خود گرد آوردهاند و موجهاي دريا در دامن خويش پروردهاند و آنچه تاريكي شب پوشانيده يا آفتاب چاشتگاهي بر آن تابيده و آنچه پردههايي از تاريكي پي در پي بر آن افتد و تودههايي از نور بر آن تابد و نشان هر گام كه نهند و آواي هر جنبش كه كنند و هر كلمهاي كه باز گردانند و هر لب كه بجنبانند و آرامگاه هر جاندار و وزن هر ذرّه اندك مقدار و آواي نرم هر جانور كه خزد و هر ميوه كه بر درخت بود يا هر برگي كه از درخت افتد يا جايي كه نطفه در آن آرميده يا خوني لخته گرديده يا گوشتپارهاي كه استخوان در آن نروييده يا آفريدهاي نو باليده نهج البلاغه خطبه ۹۱
نبرد رگی تا نخواهد خدای
سوره هود آیه ۱۱۹: إِلاَّ مَن رَّحِمَ رَبُّكَ وَ لِذَلِكَ خَلَقَهُمْ. مگر کسانیکه پروردگار تو به آنان رحم کرده و برای همین آنان را آفریده است. امام صادق(ع): خداوند انسان را آفريد تا كارهايى انجام دهد و مستحق رحمت شود. تفسير نورالثقلين و توحيد صدوق، ص 403![]()
آری خداوند حرف میزند با تو به اطرافت نگاه کن گل را دیده ای؟ گویا خداوند فریاد لطافت میزند مادر را دیده ای؟ گویا خداوند فریاد عطوفت میزند هستی را دیده ای؟ گویا خداوند فریاد وجود میزند.
اللَّهُمَّ يَا أُنْسَ كُلِّ مُسْتَوْحِشٍ غَرِيبٍ : ای مونس مردم گريزانِ دور از ديار وَ يَا فَرَجَ كُلِّ مَكْرُوبٍ كَئِيبٍ : و ای غمزدای غم زدگان و شكسته دلان وَ يَا غَوْثَ كُلِّ مَخْذُولٍ فَرِيدٍ : و ای فریادرس خوارشدگان و بی کسان وَ يَا عَضُدَ كُلِّ مُحْتَاجٍ طَرِيدٍ : و ای ياور نيازمندانِ رانده شده
خدايا فقط از تو کمک مي خواهیم چون مي دانیم که جز تو کسي استقلال در اثر ندارد همه مأمور تو بوده به اذن تو اثرگذار مي شوند زمين به اذن تو گندم مي دهد؛ نانوا به اذن تو توان نان پختن دارد؛ دارو به اذن تو اثر مي کند؛ و پزشک به اذن تو تشخيص درست ميدهد.
خدایا عطا کن دیده ای که از مهر تو گریان
نه چشمی که از نادیدن الطافت درخور تاوان
عطا کن دلی که همواره وصل تو را خواهان
نه دلی که از هجر تو ویران
در زندگی به اضافه ی خدا باشی
میتوانی منهای همه چیز زندگی کنی
لا حول و لا قوة الا بالله