عشق
نفست باران است دل من تشنه باریدن ابر
نفست باران است دل من تشنه باریدن ابر
دوستت دارم را ساده مگیر من برای گفتنش همه وجودم را به کار گرفته ام.
عطایم کن سرای جاودانی ¤¤¤ صفایی ده به نورت زندگانی دل و جانم ز نورت گشت روشن ¤¤¤ همه آب و گِلم گردید گلشن
چه پیدا چه پنهان به هر جا روی *** امام زمانی فدایت شوم چه کم گردد از تو مرا هم اگر *** کنارت نشانی فدایت شوم
دلم گرفته خدایا تو دل گشایی کن **** من آمدم به امیدت تو هم خدایی کن به بوی دلکش زلفت که این گره بگشای **** دل گرفته ما بین و دلگشایی کن
قشنگترین عشق نگاه خداوند بر بندگان است تو را به همان نگاه می سپارم ...
دو نفر که همدیگر را خیلی دوست داشتند و یک لحظه نمی توانستند از هم جدا باشند با خواندن یک جمله معـــروف از هــم جـــدا می شــوند تا یکدیگر رو امتحان کنند و هــر کــدام در انتظار دیگــری همدیگر را نمی بینند. چون هر دو به صورت اتفاقی به این جمله معروف بر می خورند: عشقت را رها کن اگر خودش برگشت مال توست و اگر برنگشت از قبل هم مال تو نبوده!
چه باشد ای پناه بی پناهان *** بشویی از کتاب من گناهان چه باشد ای چراغ روشن عشق *** مرا راهی دهی به گلشن عشق
خارکش، حمال، آهنگر، دکاندار، تاجر، نجار و … همگی به خاطر دلبر خانه نشین خود زحمت می کشند، تا شبانگاه در کنار او از خستگی های روز بیارامند: ای بسا حمال گشته پشت ریش(=زخم) از برای دلبر مه روی خویش کرده آهنگر جمال خود سیاه تا که شب آید ببوسد روی ماه خواجه تا شب بر دکانی چارمیخ زانکه سروی در دلش کرده ست بیخ تاجری دریا و خشکی می رود آن به مهر خانه شینی(=خانه نشینی) می دود هر که را با مرده سودایی بود بر امید زنده سیمایی بود آن دروگر(=درودگر،نجار) روی آورده به چوب بر امید خدمت مه روی خوب
می خوانیم برخورد امام باقر(ع) را با کسی که حرمت امامت و انسانیت را نادیده گرفت و در برخورد با آن حضرت از بدترین فحش ها و ناسزا ها استفاده کرد. می دانیم که پنجمین امام شیعیان، محمد بن علی بن الحسین، ملقب به باقر به معنای شکافنده، است و به آن حضرت به دلیل دانش فراوانشان، باقر العلوم، یعنی شکافنده دانش ها، لقب داده اند. شخصی فریب خورده، برای استهزای آن حضرت، کلمه باقر را به بقر تصحیف کرد و به آن حضرت گفت: انت بقر. امام بدون آنکه آزرده شود و اظهار عصبانیت کند و یا مقابله به مثل نماید با کمال سادگی پاسخ داد: نه، من بقر نیستم، من باقرم. آن شخص ادامه داد و گفت: تو پسر زنی هستی که آشپز بود. - شغلش این بود، عار و ننگی محسوب نمی شود. ـ مادرت سیاه و بی شرم و بد زبان بود. - اگر این نسبت ها که به مادرم می دهی راست است، خداوند او را بیامرزد و از گناهش بگذرد و اگر دروغ است از گناه تو بگذرد که دروغ گفتی و افترا بستی. مشاهده این همه حلم، از مردی که قادر بود همه گونه موجبات آزار یک مرد خارج از دین اسلام را فراهم آورد، کافی بود که انقلابی در روحیه وی ایجاد کند و او را به سوی اسلام بکشاند، آن مرد مسلمان شد. آیین زندگی، اخلاق کاربردی، ویراست دوم، احمدحسین شریفی، ص۹۲ مرتضی مطهری، مجموعه آثار، ج۱۸، داستان راستان، ص۲۰۷و۲۰۸ بحار الانوار، ج۱۱، ص۸۳
چه باشد ای تو آوای دل من *** غم عشقت نمایی حاصل من تجلی کن که دل جای تو گردد *** امورم جمله محبوب تو گردد
بر خاطر ما گرد ملالی ننشیند --- آینه صبحیم و غباری نپذیریم ما چشمه نوریم بتابیم و بخندیم --- ما زنده عشقیم نمردیم و نمیریم
با درد بساز چون دوای تو منم ==== در کس منگر که آشنای تو منم گر بر سر کوی عشق ما کشته شوی ==== شکرانه بده که خونبهای تو منم
دلم با دیگرون ولی غریب بود --- از عشق دلم یه عمره بی نصیب بود تا تو منو دیدی و خوب شناختی --- تو کنج قلبت برام خونه ساختی دلت مثل دل من اسیر لحظه ها بود --- به درد بی همزبونی همیشه مبتلا بود قسمت من بود که با تو باشم
دلم چندین سال است روزه ی عشق گرفته است اذان افطارش را
تو
بگو
تو دست من اگه ستاره باشه ¤¤¤ روشنی چشم تو رو نداره بدون همیشه آرزوم همینه ¤¤¤ قاصد عشق پیام تو بیاره توی دریاچه عشق تو همیشه قایقی ¤¤¤ واسه گلدون دلم تو گل شقایقی خنده هات امید بودن منه ¤¤¤ چراغ زندگیم با تو روشنه انتظار دیدنت همیشه تو چشامه ¤¤¤ لحظه اومدنت خنده روی لبامه
با دل خونین لب خندان بیاور همچو جام نی گرت زخمی رسد آیی چو چنگ اندر خروش
آتش عشق هر چه را غير معشوق است میسوزاند و خاکستر ميکند. جز معشوق چيز ديگري در نظر عاشق وجود ندارد. عاشق، پيوسته سوزان است و همين سوزندگي است که عاشق را به کمال میرساند.
کسی خسبد آسوده در زیر گل که خسبند از او مردم آسوده دل
در عشق گمان خود عيان بايد کرد ترک بد و نيک اين جهان بايد کرد گر گويد ترک دو جهان بايد کرد بيآنکه چرا کني چنان بايد کرد
دل به زهره بستم، ماه بهتر بود به ماه وابسته شدم، خورشید نورانی تر بود دل به آفتاب بستم، غروب کرد دل به زیبارویی بستم، اعتنا نکرد دل به فروتر بستم، تنهام گذاشت به فروتر دل بستم، گاهی بود و گاهی نبود به فروتر نگاه کردم، نتونستم که دل ببندم!!! به وب دل بستم، تنهاتر شدم به گناه دل بستم، غمی بس سنگین بود به طبیعت دل بستم، زبونمو نفهمید به تو دل بستم، شکستی به خدا دل بستم آغوش وا کرده، عاشقانه، گفت: خیلی وقته که منتظر چنین لحظه ای بودم! - زیبارویان از خود چیزی ندارند و زیباییشان از خداوند زیباست. - زیباییشان روزی به زشتی تبدیل خواهد شد! اون قدیما روزنامه وار، دو دستی میچسبیدن بهشون و ازشون استفاده میکردن و لذت میبردن اما الان شیشه ماشین هم باهاشون پاک نمیکنن!! - زیباییشان ذاتی نیست، مقطعی است و نسبی. در این دنیا تعریف شده که فلان چیز با فلان تعداد ارتعاش در ثانیه به فلان رنگ جلوه کند.![]()
عشق به قرآن و نهج البلاغه و اولياء الله انسان را كور نمي كند بلكه باعث بيشتر شدن بصيرت و نور عقل مي شود آنچه كه انسان را كور مي كند عشقهاي مجازي و عشقهاي مادي است كه دلبستگي را به دنيا زياد مي كند و عقل انسان را كه بايد هادي و راهنما باشد را كور ميكند و در گمراهي قرار مي دهد بزرگان ديني ما با عشق به قرآن و اهل بيت(ع) به مقامات بالاي فضيلت و كمال و علم رسيدند و همين عشق به قرآن و دين است كه مايه استواري ما در حفظ دين و سعادت ما در قيامت مي شود.
عشق یعنی مادر صبر یعنی همسر مهر یعنی دختر نور یعنی خواهر هر چه هستی عشق یا صبر، مهر یا نور وجودت آرامشی است ...
میدونی فرق تو با انار چیه؟
انار هزار دونه ست
ولی تو یه دونه ای.
میدونی فرق آسمون خدا با آسمون دل من چیه؟ آسمون خدا یه ماه داره با بینهایت ستاره ولی آسمون دل من یه ستاره داره که بینهایت ماهه
تو عشق جان سوز منی تو مایه سوز منی تو پرتو هستی من شمع شب افروز منی آرزوم اینکه بگیرم به برت بکشم دست نوازش به سرت آمدی و عشق تو در جان من است راحت فکر پریشان من است
دوستت
زندگی بی عشق یعنی لحظه ها را پوچ کردن
از سر کوی محبت پا کشیدن کوچ کردن
زندگی کردن کجا و زنده بودن
زندگی را دوست دارم زنده بودن را نخواهم
زندگی را دوست دارم از برای مهربانی
عاشقی باشد تمام زندگانی
خواب بر عاشقان حرام بود --- خواب آن كس كند كه خام بود برخیز كه عاشقان به شب راز كنند --- گردِ در و بامِ دوست پرواز كنند هر جا كه بُوَد دری به شب دربندند --- الا درِ دوست را كه شب باز كنند كم ز خروسی مباش مُشتِ پَری بیش نیست --- از سر شب تا سحر ذكر خدا میكند